بی کلک

نگاهی به زندگی حضرت معصومه(س)

نام شريف آن بزرگوار فاطمه و القاب ايشان ((معصومه)), ((ستى)), و ((فاطمه كبرى)) است.

پدرش حضرت موسى بن جعفر عليه السلام و مادرش نجمه خاتون مادر حضرت رضا عليه السلام است.

از ولادت تا هجرت

آن حضرت اول ذى القعده سال 173هـ.ق در مدينه منوره به دنيا آمدند. و در سن 28 سالگى در روز دهم(وسيله المعصوميه,ص 65, به نقل از نزهه الابرار) يا دوازدهم (مستدرك سفينه البحار, ج 8, ص 258) ربيع الثانى سال 201هـ.ق در شهر قم از دنيا رفتند.

سفر مقدس به شهر مقدس

در سال 200هـ.ق و يك سال پس از سفر تبعيدگونه حضرت رضا عليه السلام به شهر ((مرو)) حضرت فاطمه معصومه عليها السلام همراه عده اى از برادران خود براى ديدار برادر و تجديد عهد با امام زمان خويش راهى ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند, ولى از آنجا كه در آن زمان مردم ساوه از مخالفين اهل بيت بودند با ماموران حكومتى همراهى نموده و با همراهان حضرت وارد نبرد و جنگ شدند كه عده اى از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز به شهادت رسيدند.(زندگى حضرت معصومه, نوشته آقاى منصورى, ص 14. (به نقل از رياض الانساب, تاليف ملك الكتاب شيرازى).) حضرت در حالى كه از غم و حزن بسيار مريضه بود با احساس ناامنى درشهر ساوه فرمود: مرا به شهر قم ببريد, زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما مى باشد;(درياى سخن, تاليف سقازاده تبريزى (نقل از وديعه آل محمد, نوشته آقاى انصارى), ص 12) سپس حضرت به طرف قم حركت نمود.

بزرگان قم وقتى از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند و در حالى كه ((موسى بن الخزرج)) بزرگ خاندان ((اشعرى)) زمام شتر آن مكرمه را به دوش مى كشيد; ايشان در ميان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر مقدس شد و در منزل شخصى ((موسى بن الخزرج)) اجلال نزول فرمود.(تاريخ قديم قم, ص 213) آن بزرگوار هفده روز در شهر ولايت و امامت به سر برد و در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود و واپسين روزهاى عمر پربركت خويش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاك الهى به پايان رساند.

غروب مهتاب در شهر ستارگان

سرانجام آن همه شوق و شور و شعف ((از اجلال نزول كوكب ولايت و توفيق زيارت بانويى از تبار فاطمه اطهر)), با افول نجمه آسمان عصمت و طهارت, مبدل به دنيايى از حزن و اندوه شد, و اين غروب غم انگيز عاشقان امامت و ولايت را در سوگ و عزا نشاند.

در رابطه با علت مريضى نابهنگام حضرت و مرگ زودرس آن بزرگوار گفته شده است (وسيله المعصوميه, نوشته ميرزا ابوطالب بيوك, ص 68, الحياه السياسيه للامام الرضا عليه السلام, نوشته جعفر مرتضى العاملى, ص 428) كه زنى در شهر ساوه ايشان را مسموم نمود كه اين مطلب با توجه به درگيرى دشمنان اهل بيت با همراهان حضرت و شهادت عده اى از آنها ((در ساوه)) و جو نامساعد آن شهر و حركت نابهنگام آن بزرگوار در حال مريضى به سوى شهر قم, مطلبى قابل قبول مى تواند باشد.

آرى آن حضرت كه مى رفت زينب وار با سفر پربركتش سند گويايى بر حقانيت امامت رهبران راستين و افشاگر چهره نفاق و تزوير مامونى باشد, و همانند قهرمان كربلا پيام آور خون سرخ برادرى باشد كه اين بار مزورانه به قتلگاه (بنى عباس) برده مى شد, ناگاه تقدير الهى بر اين شد كه مرقد آن بزرگ حامى خط ولايت و امامت براى هميشه تاريخ, فريادگر مبارزه با ظلم و بى عدالتى ستم پيشگان دوران و الهام بخش پيروان راستين تشيع علوى در طول قرون و اعصار باشد.

مراسم دفن

بعد از وفات شفيعه روز جزا آن حضرت را غسل داده و كفن نمودند سپس به سوى قبرستان ((بابلان)) تشيع كردند ولى به هنگام دفن آن بزرگوار ((به خاطر نبودن محرم)) ((آل سع)) دچار مشكل شدند و سرانجام تصميم گرفتند كه پيرمردى به نام ((قادر)) اين كار را انجام دهد.

ولى قادر و حتى بزرگان و صلحاء شيعه قم هم, لايق نبودند عهده دار اين امر مهم شوند; چرا كه معصومه اهل بيت را بايد امام معصوم عليه السلام به خاك سپارد.

مردم منتظر آمدن ((آن پير مرد صالح)) بودند, كه ناگهان دو سواره را ديدند كه از جانب ريگزار به سوى آنان مى آيند وقتى نزديك جنازه رسيدند, پياده شده و بر جنازه نماز خواندند و جسم پاك ريحانه رسول خدا را در داخل سردابى ((كه از قبل آماده شده بود)) دفن كردند و بدون اينكه با كسى تكلمى نمايند, سوار شده و رفتند, و كسى هم آنها را نشناخت.(تاريخ قديم قم, ص 214)

به قول يكى از بزرگان هيچ بعيد نيست كه اين دو بزرگوار, امامان معصومى باشند كه براى اين امر مهم به قم آمدند.(آيه الله فاضل لنكرانى ((دام ظله)).) پس از به پايان رسيدن مراسم دفن, موسى بن الخزرج سايبانى از حصير و بوريا بر قبر شريف آن بزرگوار برافراشت و اين سايبان بر قرار بود تا زمانى كه حضرت زينب دختر امام جواد عليه السلام وارد قم شدند و قبه اى آجرى بر آن مرقد مطهر بنا كردند.(سفينه البحار, ج 2, ص 376)

وبدين سان تربت پاك آن بانوى بزرگ اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهل بيت عليهم السلام و دارالشفاى دلسوختگان عاشق ولايت و امامت شد.

دورنمـايـى از تـربيت و پـرورش فـاطمه معصـومه(س)

 بانـوى برتر فاطمه معصـومه(س) از جهت شخصيت فردى و كمالات روحـى در بيـن فرزندان موسى بن جعفر(ع) بعد از برادرش, على بـن مـوسى الرضا(ع) در والاتريـن رتبه جاى دارد. ايـن در حالى است كه بنا بـر مستندات رجالـى فرزنـدان دختـر امام كاظم(ع) حداقل هجده تـن بوده اند و فاطمه در بين ايـن همه بانـوى مكرمه سرآمد بـوده است.

حاج شيخ عباس قمى آنگاه كه از دختران مـوسـى بـن جعفر(ع) سخـن مـى گـويد, درباره فاطمه معصـومه(س) مى نـويسد: ((بر حسب آنچه به ما رسيده, افضل آنها سيده جليله معظمه; فـاطمه بنت امـام مـوسـى(ع) معروف به حضـرت معصـومه است)).

اما شيخ محمد تقـى تسترى در ((قامـوس الرجال)) پا را فراتر مى نهد و فضيلت وى را نه تنها در بيـن دختران; بلكه پسران حضرت غير از امام رضا(ع) بى نظير مى داند و مـى نـويسـد: ((در ميان فـرزنـدان امام كاظم(ع) با آن همه كثـرتشان, بعد از امام رضـا(ع), كسـى هـم شـاءن حضـرت معصـومه(س) نيست)).

بى گمان ايـن نحـوه اظهارنظرها و نگرش به شخصيت فاطمه دختر مـوسى بـن جعفر(ع) بر برداشتهايـى استـوار است كه از متـن روايات وارده از ائمه: به دست آمـده است; رواياتـى كه مقامهايى را براى فاطمه معصـومه(س) برشمرده اند مقامى كه نظير آن را براى ديگـر بـرادران و خـواهـران وى ذكر نكـرده انـد و به ايـن تـرتيب نام فاطمه معصـومه(س) را در شمار زنان برتر جهان قرار داده انـد. از ايـن روى لزوم تحقيق و تشريح پيرامون مراحل تربيت و مقامهاى معنوى و كمالات اخلاقى در حد ممكـن دو چندان مى شود.

دوران قبل از تـولـد (نقـش مادر در شكل دهـى به شخصيت فرزنـد) بـديهى است تاءثير شخصيت پدر و مادر در روح و جسـم فرزندان را نمى توان انكار كرد. ايـن ويژگى در وجـود فاطمه معصـومه(س) نيز بروز يافت. او از هر دو طرف (پدر و مادر) فضايلى را به ارث برد كه تنها برادرش; على بـن موسى الرضا(ع) آنها را به صورت كامل در خود جمع كرده بـود و به نظر مـى رسد بتـوان سر برترى شخصيت والاى فاطمه معصـومه(س) بر ديگر فرزندان حضرت مـوسى بـن جعفر(ع) را در هميـن نكته يافت كه فاطمه معصـومه(س) ماننـد بـرادرش از هر دو طرف پـدر و مادر پاكيزه تريـن خصال و ويژگيها را به ارث بـرد. البته بانـوان پاكيزه ديگرى نيز كه افتخار همسـرى مـوسـى بـن جعفـر(ع) را يافتند, به فراخور حال خـود قابل ستايشند; زيرا در شرايطـى به خانـدان امام كاظم(ع) پيـوستند كه وابستگـى به ايـن خاندان پيامدهاى احتمالى وخيمى را در پـى داشت و علاوه بر فشارهاى اجتماعى و سياسـى, فقر اقتصادى عادى ترى روش حاكمان زمان عليه امـام كـاظم(ع) و خـانـدان پـرشمـارش بـود.

با ايـن همه گـويى ((نجمه)) ستاره زيباى بانـوان مـوسـى بـن جعفر است كه به سان پـرفروغتـريـن ستاره ها مـى درخشـد و به راستـى كه تمام فـروغش را به دو پاكيزه گـوهـرش, علـى بـن مـوسـى الـرضـا(ع) و فـاطمه معصـومه(س) منتقل كـرد.

مطالعه سيره ائمه گـواهـى مـى دهد كه طهارت و پاكـى مادر شرط اساسـى براى گزينـش مادران امامان بوده است و سعادتـى كه نصيب فاطمه معصـومه(س) شـد ايـن بـود كه مادرش, مادر علـى بـن مـوسـى الرضا(ع) نيز بـود. لذا از هر نـوع آلـودگـى در هر اندازه اش به دور ماند. البته ايـن به معناى تاءثير نداشتـن تلاش و كوشـش و تقواى الهى در وجـود فاطمه معصـومه(س) نيست, بلكه علاوه بر همه شايستگـى هاى فردى كه در وجود خويـش به وجود آورده بود, از ايـن عوامل نيز به عنوان مكمل و پشتوانه ترقى و تكامل معنوى, اخلاقى و علمى سود مى برد.

به نظر مى رسد براى پى بردن به نقـش نجمه خاتـون در تربيت فاطمه معصـومه(س) كافى است به شيوه انتخاب همسر از سـوى امامان خصوصا اميرمومنان(ع) تـوجه كنيـم; كه به برادرش عقيل فرمـود: ((انظر الـى امراءه قـدرتها الفحـوله مـن العرب لاتزوجها فتلد لى غلاما فارسا.

فقـال له تزوج بـام البنيـن الكلابيه, فـانه ليـس فـى العرب اشجع مـن آبـائها)). بـرايـم زنـى از بانـوان شجاع عرب انتخاب كـن كه فـرزنـدى دلير به دنيا آورد. در جواب گفت با ام البنيـن كلابيه ازدواج كـن كه در عرب شجاعتر از پدرانش نيست.

حاصل ايـن ازدواج تـولـد چهار فرزند به سان شير در شجاعت بـود كه تا لحظه آخر كنار امام حسيـن بـن علـى عليهما السلام ماندند و جان خـويـش را نثار نمـودند. مادر فاطمه معصـومه(س) نيز در روزگار خـود بهترين زنان بـود. از هميـن روى و بر اساس روياى صادقانه اى كه حميده مادر امام كاظم(ع) ديده بـود, نجمه را به عقـد امام كاظم در آورد.

حميـده خـود بـارهـا به امـام كـاظم(ع) دربـاره نجمه سفـارش مـى كـرد و مــى گفت: پسـرم! نجمه بـانـويـى است كه هـرگز بهتـر از او نـديده ام.

اين چنيـن شخصيتى قابليت داشت, بذر آسمانى را در جان پاكـش پرورش دهد. چه گاه بذرهاى مـردان صالح در مزبله هاى زنان ناشايست رشـد مـى يابنـد و دنيايـى را با اعمال ننگيـن خـويـش به تباهى مـى كشانند, اما جان پاك نجمه, بيست و پنج سال قبل امام رضا(ع) را بـا شـرايط ويژه اى كه طبيعتا مـى تـوانست آثار خـود را در تـولـد فـاطمه(س) نيز بـر جـاى گذارد, به دنيـا آورده بـود.

نجمه از تـولد رضا(ع) اينگـونه ياد مـى كرد: وقتـى به فرزندم رضا(ع) حامله شـدم, سنگينى حمل را احساس نمى كردم. هر وقت مى خـوابيدم, صداى تسبيح و تهليل و تحميد از درون رحـم به گـوشـم مى رسيد. از شنيدن صدا بيمناك مى شدم, بطـورى كه از خـواب مى پـريدم, اما تا بيدار مى شدم, ديگر آن صـدا را نمـى شنيـدم. وقتـى متـولـد شـد, دستهايـش را بر زميـن گذاشت, سـر به سـوى آسمان بـرداشت و لبهايـش را تكان داد.

همسرم, موسـى كاظم(ع) وقتـى وارد شـد فرمـود: اى نجمه كرامت پروردگارت گـوارايت باد.

نكته جالب اينكه بعد از تولـد رضا(ع) به نجمه خاتـون لقب طاهره دادنـد كه بـى شك بـراى مـولـود بعدى يعنـى معصـومه(س) مـى تـوانست مـوثـر بـاشـد.

نطفه ايـن روايت به آسمانى بودن انعقاد ائمه اشاره دارد كه آسمانى بـودن جايگاه پاك را نيز مـى طلبـد, تا در دوران قبل از تـولـد علاوه بـر خصلتهاى كامل پـدر, خصـوصيات پاك مادرى را نيز به وى منتقل كند و لذا ادعاى گزافى نيست كه بگـوييـم اگر على بـن موسى الرضا(ع) آينه تمام نماى امام كاظم(ع) بـود, فاطمه معصـومه(س) نيز جلـوه اى تـام و كـامل از سيمـاى پـرفـروغ مـادرش نجمه است.

پـاسخ به يك شبهه مـرورى بـر روايات نشان مـى دهـد كه هنگام ورود مادران ائمه كه غالبا از كشـورهاى غير اسلامى بـودند, ذهنيتـى وجـود داشت مبنى بر اينكه چنيـن زنانـى كه سالها در ديار كفر بـوده انـد و جانشان با آييـن كفـر سيراب شـده است, چگـونه مـى تـوانند قابليت پرورش كـودكانـى را داشته باشند كه نماينده آييـن پاك تشيع انـد!! البته هـر يك از ائمه به منـاسبتـى به ايـن پـرسشهاى نـاگفته پــاسخ گفته اند. علـى(ع) درباره شهربانـو فرمـود: يا اباعبدالله لتلدن لك منها خير اهل الارض. اى اباعبدالله براى تو از اين زن بهترين اهل زميـن متـولد مى شود. و بـر اسـاس روياى صادقه مژده ازدواج شهربـانـو را از پيامبـر دريافت كـرد.

امام صادق(ع) درباره حميده فرمود:

حميده مصفاه من الادناس لسبيله الذهب.

مـازالت الاملاك تحـرسها حتـى اديت الـى كـرامه مـن الله لـى و الحجه مـن بعدى. حميده مانند شمـش طلاى خالص از ناپاكى ها و ناخالصـى ها پاك است به خاطر كرامتـى كه خـدا نسبت به مـن و حجت پـس از مـن عنـايت فـرمــود.

فـرشتگـان او را همـواره نگهدارى كـردنـد تـا به مـن رسيـد. رسـول خـدا(ص) در باره مادر امام جـواد(ع) فـرمـود: ((بابـى ابـن خيـره الاماء النوبيه الطيبه.)) پدرم به فداى پسر برتريـن كنيزان كه از اهالـى نـوبه و پاك سـرشت است. در روايت اخير صريحا فرزنـد به مادر نسبت داده شـده است كه بـر صـدق ادعاى ما گواهى مى دهد.

امام رضا(ع) درباره اش فرمـود: ((قـد خلقت طاهره مطهره.)) مادر ايـن پسـر پاكيزه آفريده شده است.

امام جواد درباره سمانه فرمود:

((ان اسمها سمانه وانها امه عارفه بحقى و هى مـن الجنه لا يقربها الشيطان مارد ولاينالها كيـد جبار عنيـد و هـى كانت بعيـن الله التـى لاتنام ولاتخلف عن امهات الصديقين والصالحيـن.)) نامـش سمانه و بانويى است كه حق مرا مى شناسد. از بانوان بهشت است.

شيطان سركـش به او نزديك نمى شـود و نيرنگ طاغوت كينه تـوز در او نفـوذ نمـى كنـد. همواره مـورد لطف و مراقبت چشـم بيدار خـدا و از مادران صديقان و صالحان چيزى كم ندارد.

امام هادى(ع) درباره ((سليل)) فرمود:

((سليل, مسلـول مـن الافات والعاهات والارجاس و الادناس.)) سليل از هر آفت و نقص و پليـدى و نـاپـاكـى بيـرون كشيـده شـده است.

نـرجـس مادر امام زمان(عج) كه اسلام را در عالـم رويا پذيرفت و امام هادى(ع) باز فرزند را به او نسبت داد و فرمـود: مژده باد تـو را به فرزنـدى كه سراسر جهان را بـا نـور حكمتـش پـر از عدل و داد كند ...

اين طيف از روايات به صراحت نشان مـى دهد كه ائمه طاهرين چنيـن سـوال طرح شـده اى را پاسخ گفته اند.

حميده نيز چنيـن ذهنيتى را جـواب داد و فرمـود: هرگز بانـويى بهتر از او (نجمه) نديده ام.

البته در مقام اثبات نيز چنين اتفاقى بعدها روى داد و برخـى محققان هميـن شبهات را درباره مادر امام زين العابديـن(ع) مطرح كردند و حتـى با تـوجه به شبهه اصل ازدواج امام حسيـن(ع) با شهربانو را رد كردند. غافل از اينكه در صورت صحت ادعاى آنـان بـايـد صحت ازدواج مادران غالب ائمه از جمله امـام زمـان را انكـار كـرد.

به هـر حال قبل از دوران تـولـد شخصيت نجمه كه از تـولـد امام رضا(ع) تا تـولـد معصومه(س) بيست و پنج سال به درازا كشيد, تـوانست آثار عميق خـود را در فاطمه معصومه(س) بر جاى گذارد و او را در بين دختران و حتى تمام پسران غير از على بـن موسى الرضا(ع) سرآمد كند.

بعد از تولد اعمالـى كه عمـوم بانـوان اهل بيت: هنگام تـولـد و پـس از آن بـراى كـودكانشان انجام مـى دادنـد, برگرفته از تـوصيه هاى آسمانـى همسرانشان بـود كه نمايندگان امين الهى در زمين به شمار مى رفتند. از ايـن روى آنچه انجام مى دادند, به عنـوان سيره عملـى مـى تـواند بخشـى از حيات ديگر فرزندان را كه در هاله اى از بى خبرى و فراموشى قرار گرفته اند, روشـن سازد. ايـن اعمال كه از لحظه تـولد آغاز مى گشت, بارها تـوسط معصـوميـن: بيان شده اند اما از دوران هر يك تنها مواردى خاص نقل شده است. درباره نجمه كه چگـونه دو فرزندش را پرورش داد, نيز اخبارى بر جاى مانده است كه البته با توجه به خفقان حاكـم بديهى است در حداقل ممكـن باشد. اما با اين فرض كه شخصيت, معنويت و تقواى نجمه خاتون در طول ايـن مدت ثابت و استوار بـود, مـى توان اعمال و سيره وى را هنگام تـولد امام رضا(ع) نسبت به خـواهرش نيز گسترش داد. از جمله صفات پسنـديده اى كه نجمه همـواره به آن متخلق بـود, عبادت و مناجات با پروردگار است. وى آنچنان به عبادت عشق مى ورزيد كه حتـى مهر فرزند نيز نمى توانست از عبادت بازش دارد.

در آن ايام كه به فرزنـدش شير مـى داد, روزى به بستگانـش گفت: دايه اى بيابيـد كه مرا در شير دادن يارى كند.

زنان از ايـن خواهـش شگفت زده شدند و پرسيدند آيا شيرت كـم شده است؟ پاسخ شنيدند كه:

((لا اكذب والله ما نقص الدر ولكـن على ورد مـن صلاتى وتسبيحى و قد نقص منذ ولدت.

)) به خدا سوگند كه دروغ نمى گويـم; ولى ذكرهايى در نماز و تسبيح داشتـم كه از زمان تولد فرزندم از آنها كم شده است.

چنين رفتارها و اعمالـى مـى تـوانست پاكيزه ترين و بهتريـن تاءثير را در فرزند بر جاى گذارد; چه كـودكـى كه جانـش به همـراه قطره قطـره شير مادر با اذكار الهى سيـراب مـى شـود, به والاتـريـن جـايگـاه معنـوى دست خـواهـد يـافت.

مقامهاى حضـرت معصـومه(س) كـودكـى كه اينچنيـن مراحل تكامل را پيمـود, آينـده اى درخشان نيز داشت.

فاطمه(س) با تكيه بـر چنيـن پشتوانه اى تـوانست به مراحل عالـى علـم و معرفت دست يابد و به يگانه دوران خويش مبدل شود.

در ايـن بخـش تنها به يكى از مراتب كمالى كه معصومه(س) به آنها دست يافت, اشاره مـى كنيـم و كمـالات ديگـر وى را به بخـش دوم مقـاله حـاضـر ارجـاع مـى دهيـــم.

1 ـ عالمه با گذشت ايام, فاطمه معصـومه(س) نيز دوران خردسالـى را پشت سر گذاشت. در ايـن سالها محل رشد فاطمه معصـومه(س) خاندانـى بـود كه او را با دريايى از علم و معرفت روبرو ساخت.

پدر, مادر و برادر كه هنگام تـولد فاطمه معصومه(س), جـوانى 25 ساله بـود, هر سه دست به دست هـم داده, محيط تـربيتـى وى را به مكـانـى بهشتـى مبـدل كـردنــد.

خبرى در برخـى كتب نقل شده است كه به خـوبـى نشان مـى دهد, فاطمه معصـومه(س) زير نظر خانـواده در كـوتاهتريـن مدت ممكـن مسير رشد در علـوم را نيز پيمـود و از كمالات روحى و معنـوى بهره هاى فراوانى از پدر, مادر و برادر برد. از ايـن روى در دوران كودكى به راحتى مى تـوانست جوابگوى سوالهاى فقهى و دينى مردم باشد و هميـن امر كه نجمه فرزندش معصـومه(س) را همانند امام رضا(ع) پرورش داده است و هر آنچه درباره فاطمه در روايات نيامـده را مـى تـوان با عنايت به اخبار مـربـوط به امام رضا(ع) دريافت. يكـى از ايـن دست روايات را حاج سيـد نصـرالله مستنبط به نقل از كتاب ((كشف اللئالـى)) اينگـونه ذكر مـى كند:

روزى گروهـى از شيعيان وارد مـدينه شدند تا سـوالهاى خـود را از امام موسى(ع) بپرسند. ايـن كار روش معمـول در تمام بلاد اسلامى بـود كه ساليانه يا در اوقات مشخص از سال گروهى را راهـى مـى كردند تا سـوالهاى دينـى, وظايف شـرعى و وجـوهات را نزد امام ببـرنـد. آن سـال نيز چنيـن كاروانـى از يكـى از شهرها به مدينه آمده بـود. كاروان پـس از ورود به مدينه به سوى خانه امام راه افتادند به ايـن اميد كه هم سوالات خود را بپرسند و هـم ديدار حضرت نصيبشان شود. هر چه نزديكتر مى شدنـد, شـوق ديدار افزونتر مـى شـد; تا اينكه جلـوى در خانه حضرت رسيدند. در زدند و اجازه ورود خـواستند; به آنان اطلاع دادند كه امام در مسافرت است. اندوه فـراوان از اينكه نه امام را ديـده انـد و نه پاسخ بـراى سـوالات خـوديافته اند, رنج سفر را دوچندان كرد.

هر چنـد دلشان نمى خواست, ولى بايد خداحافظى مى كردند و ايـن كار را هم كردند. اسباب و اثاث خود را جمع كرده, عزم بازگشت نمـودند. هـواى مـدينه سـوزان بـود و اينك براى كاروان ناكام سوزانتر مى نمود. گويى پاهايشان از آن خودشان نبـود. دختركى شيريـن زبان و خـوش سيما از منزل امام سكوت سنگيـن كاروانيان را در هـم شكست. او سوالها را از آنان گـرفت و با دقت تمام پـاسخ يكـايك نامه ها را نـوشت و نامه ها را دوبـاره به آنان بازگـردانـد. مردان بزرگ كاروان كه شايـد هفتاد سال از عمـرشان را در ايـن درگاه به مريدى گذرانده بودند, هرگز چنيـن صحنه اى را به ياد نداشتند, كودكى هشت يا نه ساله چگـونه مى تـوانست جـواب سـوالهاى فقهى را بدهد! آنان در دل مى گفتند:

جواب ايـن سوالها اگر آسان بـود, همان علماى شهر مى دادند. سوالها اينقدر پيچيده بـود كه مـا نزد امـام آورديـم. سبحـان الله عجب خـانـدان پـاكيزه اى.

شيعيان خسته از سفر ايـن بار با خـوشحالى خاطره اى شگفت كه خستگـى سفر از يادشان برده بـود, از اهل بيت خداحافظى كردند و در ميان نسيـم لطيفى كه از جانب مسجد پيامبر(ص) مـى وزيـد, آن خانه را ترك كردنـد. خانه اى كه مـدتـى پيامبـر(ص) در آن زندگـى كرده بود و هنـوز خاطره حضـورش براى اهل خانه و مردم مـدينه زنـده بـود.

شيعيان كم كـم از مـدينه خارج شـدنـد. مردى, از فاصله دور سـوارى را ديد, او را شناخت او امام مـوسـى بـن جعفر(ع) بـود. وقتـى نزديكتر رفتند سيماى امام را همه كاروانيان شناختند بـى درنگ پياده شـدند و شتابان نزد ايشان رفتنـد. خاطره دخترك ذهـن همه را به خود مشغول كرده بود. به ايـن جهت در لحظات اوليه برخورد با امام داستان خـود را با شـور و شادى تمام بازگـو كـردنـد و دستخط دختـرك را هـم نشان دادند. امام تا نامه را گشود, سيمايـش از شادى شكفته شد. لبخند مليحى بر لبانـش نقش بست, صورتـش را به سوى شيعيانش را برگرداند و با همان لبخند آسمانى سه بار فرمود: ((فداها ابوها)):

پدرش به فدايش.

ايـن روايت بر تسلط فاطمه معصـومه(س) دختر خردسال موسى بـن جعفر به مسائل سخت ولاينحل فقهى و دينى اشاره دارد.

دربـاره سنـد روايـات علـى اكبـر مهدى پـور مـى نـويسـد:

ايـن داستان جالب و پـر ارج را مـرحـوم ((مستنبط)) از كتاب ((كشف اللئالـى)); تاءليف دانشمند نامـى شيعه در قرن نهم; ابـن العرندس; متـوفاى حدود 840 ه'. ق نقل فرموده است. ايـن كتاب به طبع نرسيده و نسخه خطى آن در كتابخانه شـوشتريهاى نجف اشـرف است كه مـا دستـرسـى به آن نـداريـم.

البته عوامل ديگرى در رشـد شخصيت فاطمه معصـومه(س) مـوثـر بـوده است كه از جمله آنها اوضاع سياسـى عصر پدر و برادر است. در دورانـى كه پـدر به شهادت رسيـد و منصب ولايت به برادرش على بـن موسى الرضا(ع) تفـويض شد. اختلاف بيـن برادران ديگر به شـدت قـوت گـرفت و آنان بـرخـى بـا گستاخـى تمام در مقابل بـرادر ايستادنـد. برادرانى كه از مادران ديگر بـودند. اما فاطمه معصـومه(س) در بين ايـن كشاكشهاى تفرقه برانگيز هرگز از موضع دفاع از ولايت رضـوى, عقب ننشست, بلكه از شدت علاقه به بـرادر, در پـى آن حضـرت روانه ايـران مـى شـود.